بازداری هیجانی
بازداری افراطی اعمال، احساسات و ارتباطات خودانگیخته که معمولاً به منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانه های شخصی صورت می گیرد.
معمولی ترین حوزه هایی که بازداری در مورد آنها اعمال می شود عبارتند ا ز:
الف) بازداری از بروز خشم و پرخاشگری.
ب) بازداری از بیان تکانه های مثبت(از قبیل خوشحالی، محبت، برانگیختگی جنسی و بازی).
ج) بازداری از بیان آسیب پذیری یا بیان راحت و صریح احساسات و نیازهای شخصی.
د) تأکید افراطی بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجان ها.
سیمای بالینی طرح واره بازداری هیجانی:
- این بیماران، محدودیت هیجانی زیادی نشان می دهند و از صحبت کردن درباره هیجان هایشان و بیان آنها به شدت گریزانند. آنها به جای این که هیجانی و بیانگر باشند از لحاظ عاطفی بی تفاوتند و به جای خودانگیختگی، بیشتر خویشتن دارند. آنها معمولا دلسوزی و محبت خود را بیان نمی کنند و اغلب تلاش می کنند تا تمایلات پرخاشگرانه شان را کنترل کنند.
- بسیاری از این بیماران در روابط بین فردی، برای خویشتن داری بیش از صمیمیت، ارزش قائل می شوند و می ترسند اگر به هیجان هایشان اجازه بروز بدهند، ممکن است کنترلشان را به طور کامل از دست بدهند. آنها می ترسند که در اثر چنین کاری دچار شرم شوند یا پیامدهای ناگوار دیگری مثل تنبیه یا رهاشدگی برایشان پیش بیاید.
- اغلب، کنترل افراطی هیجان ها در محیط زندگی بیمار نسبت به افراد مهم دوروبرش اعمال می شود (بیمار تلاش می کند که هیجان هایش را، چه مثبت و چه منفی، نسبت به افراد مهم زندگی بروز ندهد)، مخصوصا وقتی که هیجان هایشان شدید هستند.
- بیمار، هیجان هایی را بازداری می کند که بهتر است بیان شوند. این هیجان های طبیعی در ذهنیت کودک خودانگیخته وجود دارند. همه کودکان به خاطر احترام به حقوق دیگران، یاد می گیرند هیجان هایشان را کنترل کنند. با این حال، بیمارانی که این طرح واره را دارند، در چنین کاری افراط می کنند.
- آنها کودک خودانگیخته را بازداری کرده و بر آن کنترل افراطی اعمال می کنند به گونه ای که فراموش می کنند چگونه طبیعی رفتار کنند و به تفریح بپردازند.
- مهم ترین حوزه هایی که بیماران بر آنها کنترل افراطی اعمال می کنند عبارتند از بازداری خشم، بازداری احساسهای مثبت مثل خوشحالی و محبت، عشق و برانگیختگی جنسی. علاوه بر این، آنها پایبندی شدیدی به آیین مندیها و کارهای روزمره دارند. در بیان آسیب پذیری یا ابراز کامل احساسات، مشکل دارند. بر عقلانیت، بیش از حد تأکید می کنند، در حالی که نیازهای هیجانی را نادیده می گیرند.
- بیمارانی که طرح واره بازداری هیجانی دارند، خیلی اوقات با ملاکهای تشخیصی اختلال شخصیت وسواسی - اجباری جور در می آیند. علاوه بر این، هیجان های خود را بروز نمی دهند و از کارهایی که مستلزم ابراز هیجان است به شدت گریزانند. آنها به دلیل رعایت ادب و متانت افراطی، صمیمیت و تفریح را فدا میکنند و به جای این که در تعاملات اجتماعی، خودانگیخته رفتار کنند، بیشتر انعطاف ناپذیر و سختگیرند.
- شایعترین ریشه تحولی شکل گیری طرح واره بازداری هیجانی، این است که کودکان به محض بروز خودانگیخته هیجان های خود، از سوی والدین یا سایر مراجع قدرت به شدت شرمسار شده اند.
- این طرح واره اغلب طرح وارهای فرهنگی است، چون فرهنگ های خاصی به خویشتن داری ارزش قائل میشوند (یکی از بیماران، لطیفه زیر را به عنوان نمونه ای از کنترل هیجانی در قالب یک مسئله فرهنگی بازگو کرد: شنیده اید که مردی اسکاندیناوی، همسرش را به قدری دوست داشت که همیشه به او این مسئله را گوشزد می کرد؟).
- این طرح واره در بستر خانواده پدید می آید. باور زیربنایی، این است که نشان دادن احساسات، صحبت کردن درباره آنها یا رفتار تکانشی، پیامدهای خوبی ندارد، در حالی که بروز ندادن احساسات، عملی قابل قبول است. بیمارانی که این طرح واره را دارند، معمولا آدمهایی خویشتن دار، غم انگیز و عبوس به نظر می رسند.
- علاوه بر این، به خاطر جمع شدن خشم بیان نشده، خیلی دلخور و متخاصم هستند. این بیماران اغلب درگیر رابطه عاشقانه با فردی می شوند که هیجانی و تکانشی است. معتقدیم که دلیل این کار، خواسته جنبه سالم شخصیت آنها برای ظهور کودک خودانگیخته درونشان است. (خانم بیماری که یاد گرفته بود خودنمایی کار بدی است، با مردی ازدواج کرد که لباسهای پر زرق و برق می پوشید و به جاهای لوکس و گران قیمت می رفت. این خانم توضیح داد که وقتی با او هستم، اجازه دارم این جوری لباس بپوشم".)
- وقتی که افراد بازداری شده با افراد هیجانی ازدواج می کنند، ممکن است گذشت زمان زوجین را به سمت قطبی شدن بیشتر بکشاند. بدبختانه گاهی اوقات، ویژگی هایی که اوایل ازدواج، زوجین را خیلی شیفته یکدیگر کرده است، به تدریج جذابیت خود را از دست می دهند: همسر هیجانی، فرد بازدارنده را تحقیر میکند و همسر بازدارنده نیز فرد هیجانی را به شدت شرمسار می سازد.
اهداف درمان تله بازداری هیجانی:
هدف اصلی درمان، کمک به بیماران است برای این که از نظر هیجانی خودانگیخته تر و خودجوش تر شوند. درمان به بیماران کمک می کند که یاد بگیرند به طور مناسب درباره بسیاری از هیجان هایی که واپس زنی کرده اند، حرف بزنند و آنها را بیان کنند. بیماران یاد می گیرند خشم خود را به طرز مناسبی بیان کنند، در فعالیت های شیطنت آمیز بیشتر درگیر شوند، عاطفه بیشتری بروز دهند و در مورد احساساتشان صحبت کنند. آنها یاد می گیرند که هیجان ها نیز به اندازه عقلانیت ارزش دارند. کنترل کردن اطرافیان را کنار می گذارند، دیگران را به خاطر بروز هیجان های طبیعی شان تحقیر نمی کنند و در خصوص بیان هیجان های خودشان، احساس شرمندگی نمی کنند. به خودشان و دیگران اجازه می دهند که هیجان هایشان را بیشتر بیان کنند.
راهبردهای مهم درمانی تله بازداری هیجانی:
#بخش_اول
- اگر بیمار نسبت به درمانگر، احساساتی قوی دارد، او را تشویق می کند که چنین احساساتی را با صدای بلند بیان کند.
- رابطه درمانی نیز در بهبود طرحواره بازداری هیجانی خیلی مؤثر است. درمانگری که بیشتر بیانگر و هیجانی است می تواند بیمار را باز والدینی کند و به عنوان یک الگو برای بیمار عمل کند. با این حال، درمانگری که بیش از حد بازداری کننده است و بر عقلانیت تأکید زیادی دارد، ممکن است ناخواسته باعث تقویت طرح واره بیمار شود.قسمتی از باز والدینی می تواند بیان خودانگیخته شوخی های مناسب در جلسه درمان باشد تا جو جدی جلسه شکسته شود. (مثل بحث درباره موضوعات سرگرم کننده، شوخ طبعی).
- تکنیک های تجربی به بیماران کمک می کنند تا بتوانند به هیجان هایشان دسترسی یابند. در تصویر ذهنی مربوط به دوران کودکی، بزرگسال سالم به کودک بازداری شده کمک میکند تا هیجان هایی را که در دوران کودکی واپس زنی کرده است، بیان کند. ابتدا درمانگر و سپس بیمار، نقش بزرگسال سالم را ایفاء می کنند. بزرگسال سالم، والدین بازداری کننده را با کارشان روبرو می کند و کودک را تشویق می کند تا احساساتش مثل خشم و محبت را بیان کند.
- احتمالا راهبردهای تجربی و رفتاری در اولویت قرار دارند. راهبردهای رفتاری مستقیما به بیمار کمک می کنند که در خصوص هیجانهای مثبت و منفی با افراد مهم زندگی صحبت کند و فعالیت های شیطنت آمیز بیشتری انجام دهد. اگرچه برخی از آموزشها مفیدند، اما راهبردهای شناختی معمولا نمی توانند زیاد مثمرثمر باشند، چون تأكيد افراط آمیز قبلی بیمار بر اهمیت تفکر را تقویت می کنند.
- بزرگسال سالم به بیمار در به زبان آوردن هیجانها کمک می کند و دیگران را نیز به این کار تشویق می کند.
- مهم این است که درمانگر، بیمار را به سمت بیانگری هیجانها سوق می دهد، نه کنترل هیجان ها.
- راهبردهای شناختی به بیمار کمک می کند که سودمندیهای هیجانی بودن را بپذیرد و تصمیم بگیرد که علیه طرح واره بجنگد. درمانگر فرآیند جنگیدن علیه طرح واره را به عنوان جستجوی تعادل در پیوستار هیجان پذیری نشان می دهد، نه به صورت یک فرآیند دو قطبي هیجانی بودن یا نبودن. هدف این نیست که بیماران به انتهای پیوستار هیجان پذیری برسند و از نظر هیجانی، تکانشگرانه عمل کنند، بلکه هدف، رساندن بیمار به موقعیت متعادل است. نهایتا این که، راهبردهای شناختی می تواند به بیماران کمک کنند تا پیامدهای بروز هیجان هایشان را ارزیابی کنند.
راهبردهای درمانی تله بازداری هیجانی:
#بخش_دوم
بیمارانی که چنین طرح واره ای دارند می ترسند اگر هیجان هایشان را ابراز کنند، اتفاقات بدی رخ بدهد. اغلب، چیزی که باعث ترس می شود این که آنها ممکن است تحقیر یا شرمنده شوند.
راهبردهای شناختی به بیماران کمک می کند که در خصوص بیان هیجانها، قضاوت خوبی داشته باشند به گونه ای که احتمال وقوع حوادث ناگواری را ندهند و به خودشان اجازه دهند که احساس راحتی بیشتری کنند و به این کار تمایل داشته باشند.
راهبردهای تجربی به بیماران کمک می کنند که هیجان های ناشناخته دوران کودکی مثل، خشم، محبت یا شادمانی را بشناسد و آنها را ابراز کنند. بیماران در تصویرسازی ذهنی، موقعیت های مهم دوران کودکی را در ذهن خود مجسم کرده و هیجان هایشان را ابراز می کنند. آنها با صدای بلند، احساساتی را که بارداری کرده اند، بازگو می کنند. ابتدا درمانگر و سپس بیمار، به عنوان بزرگسال سالم، وارد تصویر ذهنی می شوند و به کودک بازداری کننده کمک می کنند. بزرگسال سالم به کودک کمک می کند که به جای تحقیر و شرمندگی، احساساتش را بیان کند، کاری که باید توسط والدین صورت می گرفت. بزرگسال سالم، والدین را با کارهایشان رویارو می کند و کودک را تسلی می دهد. بیمار، خشم و ناراحتی خود را به دلیل از دست دادن کودک خودانگیخته اش، ابراز می کند.
تكاليف خانگی و ایفای نقش های رفتاری، خیلی ارزشمندند. بیماران می توانند احساساتشان را با دیگران در میان بگذارند و احساسات مثبت و منفی شان را ابراز کنند، به صورت خودانگیخته عمل کنند و فعالیتهایی را برای سرگرمی خود طراحی کنند. آنها ممکن است در کلاسهای رقص شرکت کنند یا کارهایی را بدون برنامه ریزی انجام دهند. آنها ممکن است پرخاشگری شان را از طریق فعالیتهای بدنی مثل انجام ورزشهای رقابتی با ضربه زدن به کیسه بوکس ابراز نماید.
اگر لازم باشد، درمانگر میتواند تکالیف رفتاری سلسله مراتبی را که به تدریج مشکل می شوند، طراحی کند به گونه ای که بیماران به تدریج، کنترل افراطی شان را کنار بگذارند. وارد کردن همسر بیمار به فرآیند درمان می تواند مفید باشد. درمانگر، هر دو نفر را تشویق می کند که احساسات خود را به شیوه ای سازنده ابراز کنند. نهایتا این که بیماران، آزمایشهایی را برای بررسی صحت و سقم پیش بینی های منفی شان طراحی می کنند. بیماران هیجان هایشان را بیان کنند تا ببینند چه اتفاقی می افتد و این اتفاقات را یادداشت می کنند.
بیماران در تصویرسازی، نقش افراد مهم زندگی را بازی میکنند و درمانگر در این راستا، نقش بیمار را ایفاء می کند. این نقشها دائم جابه جا می شوند. آنچه را که بیماران در حل این تمرین یاد گرفته اند از طریق تکلیف خانگی اعمال می کنند، سپس نتایج واقعی را با چیزی که پیش بینی کرده اند، مقایسه می کنند.
درمانگر، هم به عنوان یک الگوی مناسب بیان هیجانی عمل میکند و هم این که بیماران را به این کار تشویق می کند. گروه درمانی می تواند به بسیاری از این بیماران کمک کند تا هیجان هایشان را نسبت به دیگران راحت تر ابراز کنند.