طرحواره رهاشدگی
سیمای بالینی طرح واره رهاشدگی:
چنین بیمارانی همیشه انتظار دارند. نزدیکترین افراد خود را ازدست بدهند و معتقدند بالاخره افراد نزدیکشان، بیمار می شوند، میمیرند، به خاطر یک نفر دیگر آنها را ترک میکنند، به گونه ای غیرقابل پیش بینی عمل می کنند یا این که ناگهان غیبشان میزند. بنابراین آنها همیشه در حالت ترس و نگرانی زندگی می کنند و مدام گوش به زنگ علامتی هستند حاکی از این که دیگران آنها را ترک می کنند. هیجان های معمول این بیماران در قبال فقدان، اضطراب، ناراحتی و افسردگی مزمن است؛ چه این فقدان واقعی باشد چه خیالی. وقتی افراد نزدیکشان آنها را تنها بگذارند، عصبانی می شوند. (در موارد شدیدتر، این هیجان ها به وحشت، سوگ و غضب تبدیل می شوند.) برخی از این بیماران، اگر افراد نزدیکشان، آنها را به مدت کوتاهی تنها بگذارند، آشفته میشوند. رفتارهای شاخص این بیماران عبارتند از: وابستگی افراطی به افراد مهم زندگی، انحصارطلبی و کنترل کنندگی، سرزنش دیگران به خاطر رها کردن آنها، حسادت، رقابت با رقیب های عشقی؛ که تمام این رفتارها به این دلیل صورت میگیرد که دیگران آنها را تنها نگذارند.
برخی از بیماران که طرحواره رهاشدگی دارند به منظور جلوگیری از درد ناشی از فقدان غیرقابل اجتناب، از برقراری روابط صمیمانه خودداری می کنند. (از یکی از این بیماران سؤال شد که چرا شما به تعهدات خود در چهارچوب روابط عاشقانه به همسرتان پایبند نیستید؟ در پاسخ گفت: اگر او بمیرد، چه خاکی بر سرم بریزم ؟) این بیماران در قالب فرآیندهای تداوم طرح واره، معمولا افراد مهم زندگی خود را به گونه ای انتخاب می کنند که به احتمال زیاد آنها را رها کنند مانند انتخاب یک خانم بی قید و بی مسئولیت . این بیماران در قبال چنین همسرانی، واکنشهای شدیدی نشان می دهند و اغلب دچار عشق های آتشین می شوند. طرح وارهٔ رهاشدگی به احتمال زیاد با طرح واره های دیگری مانند طرح وارهٔ اطاعت ارتباط پیدا میکنند. در چنین وضعیتی، بیمار معتقد است اگر کارهایی را که دیگران از او میخواهند، انجام ندهد، بدون شک او را تنها می گذارند. علاوه براین، طرح وارهٔ رهاشدگی می تواند با طرح وارهٔ وابستگی ابی کفایتی نیز ارتباط داشته باشد. دراین صورت، بیمار معتقد است اگر دیگران او را تنها بگذارند، نمی تواند به تنهایی از پس زندگی برآید. نهایتاً این که طرح وارهٔ رهاشدگی می تواند با طرحوارهٔ نقص ارتباط پیدا کند. در چنین حالتی، بیمار معتقد است دیگران به نقص ها و کمبودهای او پی می برند و او را ترک می کنند.
اهداف درمان طرحواره رهاشدگی:
یکی از اهداف درمان، این است که به بیماران کمک کنیم تا به نگرشی واقع بینانه تر نسبت به ثبات روابط بین فردی دست یابند. بیمارانی که روند درمان را با موفقیت سپری کنند از این که افراد مهم زندگیشان چند روزی آنها را ترک کنند، زیاد نگران نیستند و به آنها اعتماد دارند. طبق نظریهٔ روابط شیئی، آنها یاد گرفته اند افراد مهم زندگی را به صورت ابژه هایی ثابت، درونسازی کنند. در نتیجه، وقتی دیگران بخواهند آنها را ترک کنند، اهمیت کمتری به این مسئله می دهند و چنین رفتارهایی را سوء تعبیر نمی کنند. طرحواره هایی که با این طرح واره ارتباط دارند در اثر درمان موفق، از شدت آنها کاسته می شود. از آن جایی که آنها اطاعت، وابستگی یا نقص کمتری احساس می کنند، در نتیجه طرح وارهٔ رهاشدگی نیز کمتر فعال می شود و در روابط خود، احساس امنیت بیشتری می کنند. مجبور نیستند رفتارهای کنترلگرانه، دست انداختن یا وابستگی شدید از خودشان نشان بدهند. افرادی را برای زندگی و روابط دوستانه انتخاب می کنند که از ثبات رفتاری و عاطفی بیشتری برخوردار باشند و از روابط صمیمی محروم شان نکنند. یکی دیگر از علایم بهبود بیمارانی که طرح وارهٔ رهاشدگی دارند، این است که می توانند مدت زمان زیادی را بدون این که افسرده یا مضطرب شوند، تنها بمانند و سعی نکنند با فرد دیگری ارتباط برقرار کنند.
راهبردهای مهم درمانی طرحواره رهاشدگی:
هرچه شدت طرح وارهٔ رهاشدگی بیشتر باشد، رابطهٔ درمانی اهمیت بیشتری پیدا می کند. طرح وارهٔ رهاشدگی معمولاً یکی از طرح واره های اصلی دراختلال شخصیت مرزى است، بنابراین رابطهٔ درمانی، منبع اولیهٔ بهبود بیمار است. طبق رویکرد ما، درمانگر باید به عنوان نماد گذرای والدین باثبات عمل کند تا بیمار بتواند براساس آن، به خودش جرأت بدهد. روابط باثبات دیگری با سایرین برقرار کند. بیمار ابتدا یاد می گیرد. در بطن رابطهٔ درمانی بر این طرحواره غلبه کند، سپس این یادگیری را به رابطه با افراد مهم زندگی در خارج از حوزهٔ درمان منتقل می کند. درمانگر از طریق باز والدینی حدومرزدار، برای بیمار رابطه ای با ثبات فراهم می کند تا به تدریج یاد بگیرد که درمانگر را به عنوان یک ابژهٔ ثابت بپذیرد. در این زمینه، کار بر روی ذهنیت، بسیار مفید و مثمرثمر خواهد بود. درمانگر با استفاده از رویاروسازی همدلانه، تحریف های بیمار راجع به این که درمانگر او را رها می کند، تصحیح می نماید. علاوه براین، درمانگر به بیمار کمک میکند تا بدون فاجعه سازی و واکنشهای افراطی، مرخصی ها، تعطیلات و در دسترسی نبودن درمانگر را بپذیرد. از آن جایی که بیمار نمی تواند همیشه به درمانگر به عنوان یک ابژه ثابت، وابسته بماند، درمانگر به او کمک می کند که شخصی را برای جانشینی درمانگر پیدا کند که آدم باثباتی باشد و قصد ترک کردن او را نداشته باشد.
هدف عمدهٔ راهبردهای شناختی، تغییر دیدگاه اغراق آمیز بیماران است، زیرا چنین بیمارانی معتقدند نزدیکانشان بالاخره آنها را ترک کرده، میمیرند و یا این که به گونه ای غیر قابل پیش بینی رفتار می کنند. بیماران یاد می گیرند که به هنگام جدایی موقت افراد مهم زندگی، دست از فاجعه سازی بردارند. علاوه براین، راهبردهای شناختی، انتظار غیر واقع بینانه بیمار مبنی بر این که افراد مهم زندگی باید مدام در دسترسی باشند و همیشه به یک شیوه رفتار کنند را تغییر می دهند. بیماران یاد می گیرند، بپذیرند افراد حق دارند برای خودشان محدودیت هایی قائل شوند. علاوه براین، راهبردهای شناختی، تمرکز وسواس گونهٔ بیمار دربارهٔ اطمینان از این که همسرشان همیشه در کنار آنها می ماند را تغییر می دهند. نهایتاً این که راهبردهای شناختی به شناختواره های مرتبط با سایر طرح واره ها نیز می پردازند. به عنوان مثال، این که بیماران باید هرکاری که دیگران می خواهند انجام دهند تا آنها را ترک نکنند. یا این که بیماران بی کفایت هستند و نیازمندند که دیگران مراقب آنها باشند و یا این که بیماران انسانهای ناقصی هستند و دیگران بدون شک این مسئله را می فهمند و آنها را ترک خواهند کرد. تمام این موارد، از طریق تکنیکهای شناختی، آماج تغییر قرار می گیرند.
در تکنیک های تجربی، بیمار تجارب رهاشدن یا بی ثباتی را در ذهن خود تجسم می کند و از طریق تصویرسازی ذهنی، خاطرات خود از رهاشدن توسط والدین بی ثباتی که گاهی در دسترس بودند و گاهی اوقات نبوده اند را دوباره تجربه می کند. درمانگر، وارد تصویر ذهنی بیمار شده و برای کودک او همچون یک چهرهٔ باثبات عمل می کند. درمانگر خشم خود را نسبت به والدین بی مسؤولیت بیان می کند و کودک رها شده را دلداری می دهد. سپس بیمار در تصویر ذهنی خود، همانگونه که درمانگر عمل کرده است، مانند یک بزرگسال سالم رفتار می کند. آنها خشم خود را نسبت به والدینی که آنها را رها کردهاند، بیان می کنند و کودک رها شده را دلداری می دهند. در نتیجه بیماران به تدریج در تصویر ذهنی خود به صورت یک بزرگسال سالم عمل می کنند.
بیماران از نظر رفتاری، توجه خود را بر انتخاب افرادی جلب می کنند که بتوانند به تعهداتشان عمل کنند. آنها همچنین یاد می گیرند، رفتارهایی نظیر حسادت زیاد، وابستگی افراطی، خشم یا کنترل کردن را کنار بگذارند چون همین رفتارها باعث میشوند که دیگران، آنها را رها کنند. بیماران به تدریج یاد می گیرند تنهایی را تحمل کنند و به سرعت، خود را از روابط بی ثبات کنار بکشند و در روابط باثبات، احساس امنیت و راحتی بیشتری را تجربه کنند. این امر مستلزم آن است که با جذب خود به روابط بی ثبات که نوعی رفتار طرح واره – خاست است، مخالف ورزی کنند. آنها همچنین یاد می گیرند طرح واره های مرتبط با طرح وارهٔ رهاشدگی را نیز بهبود بخشند: اجازه نمی دهند دیگران آنها را کنترل کنند، یاد می گیرند مشکلات روزمرهٔ زندگیشان را به شیوه های مؤثرتری حل کنند یا کاری کنند که کمتر احساس نقص در آنها به وجود بیاد.
مشکلات ویژهٔ طرح واره رهاشدگی:
اغلب اوقات، طرح وارهٔ رهاشدگی وقتی در فرآیند درمان مشکل ایجاد می کند که درمانگر قصد دارد برای مدتی از بیمار جدا شود مثل پایان جلسه، به مسافرت رفتن یا تغییرات زمان جلسهٔ درمان. در این قبیل موارد، طرح وارهٔ بیمار فعال شده و بیمار وحشتزده و عصبانی می شود. چنین موقعیتهایی، فرصتی عالی برای بیمار فراهم می کند تا برای غلبه بر طرح وارهٔ خود گامی بردارد. درمانگر با رویاروسازی همدلانه، بیمار را در انجام این کار کمک میکند. اگرچه درمانگر دلیل ترسی شدید بیمار را درک می کند، واقعیت این است که هنوز ارتباط درمانی خود را با بیمار حفظ می کند، حتی وقتی همدیگر را نمیبینند. وقتی درمانگر دوباره برگردد، برای بیمار، وقت ملاقات تعیین می کند.
مشکل دیگر این است که بیماران برای ادامهٔ رابطه با درمانگر، امکان دارد در فرآیند درمان بیش از حدّ، فرمانبرداری کنند. ممکن است بیماران خیلی خوبی به نظر برسند، اما این کار آنها از روی صداقت نیست. ممکن است این گونه بیماران با اطمینان طلبی مداوم یا زنگ زدن بین جلسات، درمانگر را کلافه کنند. بیماران اجتنابی ممکن است وقت جلسه را فراموش کنند و از آمدن منظم به جلسات خودداری کنند یا درمان را نیمه کاره رها کنند، به این دلیل که نمیخواهند به درمانگر دلبستگی زیاد پیدا کنند. همچنین ممکن است بیمارانی که طرح وارهٔ رهاشدگی دارند، مدام درمانگر را امتحان کنند، به عنوان مثال تهدید کنند که درمان را رها می کنند یا از درمانگر به خاطر قطع درمان، گله و شکایت کنند. خلاصه این که درمانگر با ترکیب محدودیت گزینی و رویاروسازی همدلانه، برای حل این مشکل اقدام می کند.
یکی دیگر از خطرات احتمالی در درمان بیمارانی که طرح وارهٔ رهاشدگی دارند، این است که درمانگر به جای آنکه در نقش پیوندهای اولیه و ثابت عمل کند، به چهره اصلی زندگی بیماران مبدل شود. در صورت چنین وضعیتی، بیمار مایل به پایان دادن درمان نیست و میخواهد ارتباط خود را با درمانگر به صورت یک رابطه ثابت و دائمی ادامه دهد. وابسته شدن به درمانگر راه حلی ناکارآمد برای این طرحواره است. هدف نهایی درمان، برقراری ارتباط بیماران با سایر افراد، خارج از حوزهٔ درمان، است به گونه ای که بتوانند نیازهای هیجانی خود را ارضاء کنند.
طرحواره رهاشدگی:
باورش برای شما مشکل است که ایمان بیاورید دیگران در کنار شما می مانند و حتی اگر در کنار شما نباشد، باز هم به شما تعلق خاطر دارند. اکثر افراد می توانند دوری کوتاه مدت عزیزان و نزدیکان خود را تحمل کنند. آنها نیک میدانند که دوری های کوتاه مدت باعث افزایش صمیمیت و علاقه مندی دوجانبه میگردد. از این دوری های کوتاه مدت، نگران و ناراحت نمی شوند. اما افرادی که در دام تلهٔ زندگی رهاشدگی افتاده اند به دلیل نداشتن پایگاه ایمنی درونی از این جدایی های موقت سخت آشفته می شوند. به عنوان مثال جسیکا می گفت هروقت که جورج از خانه بیرون می رفت احساس می کردم که دیگر هیچ گاه او را نخواهم دید. افرادی که در دام این تلهٔ زندگی افتاده اند به اطرافیان خود زود وابسته می شوند. در برابر جدایی های کوتاه مدت به شدت عصبانی یا وحشتزده می شوید. این حالت مخصوصاً روابط عاطفی شما را تحت سیطرهٔ خود قرار میدهد.
چرخه رهاشدگی:
وقتی که تلهٔ زندگی رهاشدگی فعال می شود به گونه ای وقایع را پیش می برد که جدایی به عنوان نتیجهٔ نهایی نمایشنامه رقم بخورد. تجربه جدایی در ذات خود هیجان برانگیز و طاقت فرسا هست، اما ابعاد این پدیده با احساس هایی نظیر ترس، سوگواری و خشم، پیچیده تر می شود. چرخهٔ رهاشدگی مملو از احساس های متناقض و تحمل ناپذیر است. اگر در دام این تلهٔ زندگی افتاده باشید کاملاً به این احساس ها آشنا هستید. وقتی که تجربهٔ رهاشدن برای شما پیش می آید، ابتدا احساس وحشت بر شما مستولی می شود. گو اينکه کودکی هستید که در مرکز خرید، مادرش را گم کرده است و با ترس، وحشت، سردرگمی، نگرانی و گریه به دنبال مادر تان هستید. به شدت آشفته اید. نمیدانید مادر تان کجاست و در بین جمعیت با احساس ترس و وحشت دست به گریبان هستید. اضطراب شما دم به دم بر وحشت شما می افزاید و این حالت در کسانی که تجربهٔ رهاشدگی را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند، ممکن است ساعت ها یا حتی روزها دست از سرشان بر ندارد. اما اگر نتوانید سر اضطراب را بر بالین بگذارید و با آن مقابله کنید، به تدریج کاسه صبرتان لبریز می شود. سرانجام این احساس کاهش می یابد و بایستی طعم تلخ شکست در رابطه را بپذیرید. سپس برای تنهایی خود دچار سوگ و غم شدید خواهید شد. چنان زانوی غم بغل می گیرید که انگار هیچ وقت طرف مقابل را نخواهید دید. این سوگ می تواند موجب پدیدآیی افسردگی شود. اگر فردی که شما را ترک کرده به هر دلیل برگردد، از دست او عصبانی خواهید شد؛
به دو دلیل:
(الف)چرا شما را تنها گذاشته است؟ و
(ب) چرا این قدر به طرف مقابل نیازمند هستید؟
دو نوع رهاشدگی:
⚀رهاشدگی مبتنی بر وابستگی
⚁رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان
دو نوع رهاشدگی وجود دارد که هرکدام از آنها به دلیل شرایط خاصی در دوران کودکی شکل می گیرند. اگر محیط اوليه در دوران کودکی، سخت حمایتگر باشد و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود، رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل می گیرد. چنین محیطی، بستری برای شکل گیری تله های زندگی رهاشدگی و وابستگی است. اگر محیط اولیه در دوران کودکی از لحاظ هیجانی کاملا بی ثبات باشد و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.
ریشه های تحولی تله زندگی رهاشدگی:
وقتی که از ریشه های تحولی تله های زندگی صحبت می کنیم تمرکز اصلی مان روی محیط دوران کودکی است. ما از تأثیر محیط خانوادگی ناسالم ( مثل وجود سوء استفاده، غفلت و اعتیاد در خانواده) در شکل دهی به تله های زندگی کاملاً آگاه هستیم. ما به وراثت سهم کمتری قائل شده ایم چون پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که بیولوژی نقش کمی در شکل بخشی به الگوهای شخصیتی دیرپا دارد. فرض ما بر این است که وراثت از طریق خلق وخو، اثر خود را بر شخصیت افراد برجای می گذارد. خلق وخو باعث می شود دیگران در دوران کودکی و در حال حاضر با ما به گونه ای خاص رفتار کنند. اگرچه به نقش خلق وخو واقفیم، اما به ندرت دربارهٔ چگونگی تأثیر خلق وخوی کودک در شکل گیری تله های خاص زندگی گمانه زنی کرده ایم. به عبارتی هنوز به این نتیجه گیری دقیق نرسیده ایم که کدام ابعاد خلق وخو باعث تسهیل در شکل گیری کدام تلهٔ زندگی و کدام شیوهٔ مقابله می شوند.
البته تلهٔ زندگی رهاشدگی از این قاعده مستثنا است. نتایج پژوهشهای متخصصان بر روی نوزادان حاکی از این است که برخی از نوزادان، واکنش بیشتری به محرک های محیطی نشان میدهند. این پدیده نشان میدهد که برخی از افراد ممکن است از نظر بیولوژیک برای شکل گیری تلهٔ زندگی رهاشدگی، مستعد باشند.
ریشه دلبستگی طرحواره رهاشدگی:
نوزادان ابتدا دست به دامن اعتراض می شوند و اضطراب زیادی را تجربه می کنند. آنها در جستجوی مادرشان بر می آیند. اگر فرد دیگری بخواهد آنها را آرام کند، فایدهای ندارد و تسلی ناپذیر جلوه می کنند. انها سپس به دلیل از دست مادرشان عصبانی می شوند. اما اگر این تلاش ها جواب ندهد و مادر باز نگردد، وضعیت فعلی را می پذیرند و افسرده می شوند. آنها در این مرحله کاملاً مأیوس و ناامید می شوند و در لاک خود می خزند. این نوزادان در مقابل تلاش های دیگران (از جمله پرستاران مهدکودک) بی اعتنایی نشان می دهند. اگر زمان جدایی از مراقب زیاد طولانی نباشد، نوزادان از افسردگی بیرون می آیند و به سایر افراد وابسته می شوند. اگر مادر بر نگردد، نوزاد وارد مرحلهٔ سوم می شود: دل گسستگی. نوزاد با مادرش سرد برخورد می کند، به طرف او نمی رود و انگار نه انگار که مادر بازگشته است. بعد از مدتی نوزاد به وجود مادر واکنش نشان می دهد. احتمالا به سمت مادر می رود. اگر باز هم مادر از حوزهٔ دید او خارج شود، مضطرب میگردد. بالبی سبک دلبستگی این نوزادان را سبک دلبستگی مضطرب نامگذاری کرده بود. بالبی معتقد است که این الگوی سه مرحله ای (اضطراب، ناامیدی و دل گسستگی) جهان شمول است. تمام نوزادان در قبال جدایی از مادرشان همین واکنش ها را نشان می دهند. همچنین این واکنش در حیوانات نیز اتفاق میافتد. این واکنشها مختص نوزادان انسان نیست. جهانشمول بودن این رفتارها ممکن است زمینهٔ بیولوژیکی داشته باشد.
بین فرآیند جدایی که بالبی میگوید (اضطراب، ناامیدی و دل گسستگی) با چرخهٔ رهاشدگی که به آن اشاره کردیم، شباهت هایی وجود دارد. به نظر میرسد برخی از افراد این استعداد خلق وخویی را دارند که در قبال جدایی ها، واکنشهای هیجانی زیادی نشان بدهند. وقتی که جدایی از راه می رسد، اضطراب، خشم و سوگی که تجربه می کنند، عمیق و شدید است. این احساس ها به گونه ای این افراد را از پای در می آورد که نمی توانند خودشان را تسکین دهند و احساس درماندگی و دل گسستگی دست از سرشان برنمی دارد. اگرچه این افراد می توانند برای لحظاتی با پناه بردن به سایر فعالیت ها از درد و رنج جدایی و فراق بکاهند، اما نمی توانند با این فعالیت ها، احساس آرامش و امنیت کنند. چنین افرادی در قبال نشانه های جدایی و فراق، حساسیت زیادی نشان می دهند. اگرچه برخی اوقات ترس از جدایی وادارشان می کند با دیگران وارد رابطهٔ صمیمی شوند. این یکی از ویژگیهای مثبت این دسته از افراد است. اما مشکل اینجاست که نمی توانند تنهایی را تحمل کنند.
ریشه های تحولی تلهٔ زندگی رهاشدگی:
۱. ممکن است شما زمینهٔ بیولوژیکی برای اضطراب جدایی داشته باشید که در این صورت تحمل تنهایی برای شما سخت و طاقت فرسا می شود.
۲. در سن کودکی، یکی از والدین شما دار فانی را وداع گفته یا برای همیشه شما را ترک کرده است.
۳. در سن کودکی شما، مادر تان در بیمارستان بستری بوده یا برای مدت زیادی از شما دور بوده است.
۴. شما تحت سرپرستی دایه یا پرستار بزرگ شدید یا در سن نوزادی به مؤسسات شبانه روزی یا مراکز نگهداری اطفال سپرده شده اید.
۵. مادر شما، فردی بی ثبات و دمدمی مزاج بوده است. یا اینکه افسرده، عصبانی میگسار بوده است. یا به نحوی دائم در معرض بی توجهی و غفلت او قرار گرفته اید.
۶. در سن کودکی، والدین شما از هم جدا شدند یا آتش جنگ بین آنها چنان بالا می گرفت که نگران بودید مبادا بنیان خانوادهٔ شما از هم بپاشد.
۷. شما پس از یک دوره جلب توجه والدین، به طور اساسی مورد غفلت و بی توجهی آنها قرار گرفتید. ممکن است به دلیل تولد برادر یا خواهر یا ازدواج مجدد یکی از والدین، توجه والدین را از دست داده اید.
۸. افراد خانوادهٔ شما سخت به یکدیگر وابسته بوده اند و نگذاشته اند آب در دل شما تکان بخورد. به دلیل حمایت افراطی خانواده هیچ گاه در دوران کودکی یاد نگرفتید که با مشکلات خاص دوران کودکی دست و پنجه نرم کنید.
علائم خطر در نامزد (یا همسر) با طرحواره رهاشدگی:
۱. همسرتان به دلیل درگیری عاطفی با فردی دیگر، حاضر نیست زیر بار روابط متعهدانه دیرپا برود.
۲. همسرتان همیشه در دسترس نیست که اوقاتی را با یکدیگر بگذرانید (مثلا زیاد به مسافرت کاری و اداری میرود، محل کارش خیلی دور است یا به کار اعتیاد دارد).
۳. همسرتان از لحاظ عاطفی، فردی بی ثبات است (مثلاً معتاد است، افسرده است، شغل ثابتی ندارد) و نمی تواند براساس اصول منطقی با شما رابطه ای عاطفی و پایدار برقرار کند.
۴. همسر شما تنوع طلب است، دوست دارد در روابطش آزاد باشد، مایل است که برای دیگران دلربایی کند.
۵. همسرتان نسبت به شما دو دل است. از نظر منطقی میل دارد با شمازندگی کند، اما از نظر عاطفی میلی چندانی ندارد یا اینکه لحظه ای عاشق دیوانه وار شماست و لحظه ای بعد از چشم او می افتید. مثل اینکه همسرتان تکلیفش با خودش روشن نیست.
شاخص های تلهٔ زندگی رهاشدگی در روابط بین فردی:
⚀شما از صمیمی شدن با دیگران، حتی با همسرتان، اجتناب می کنید (صمیمیت گریزی) برای اینکه می ترسید مبادا این فرد را از دست بدهید یا از صمیمیت صدمه ببینید.
⚁ شما دائم نگرانید که مبادا همسرتان بمیرد یا به نحوی او را از دست بدهید.
⚂ شما مدام نگرانید که همسرتان در حال انجام چه کاری است.
⚃شما در قبال حرفهای بی اهمیت یا کارهای معمول همسرتان، واکنش شدید و افراطی نشان می دهید و این کارها یا حرف ها را نشانه ای از قصد او برای جدایی تفسیر می کنید.
⚄ به شدت حسود هستید و همسرتان را تحت مالکیت کامل خود می خواهید.
⚅ شما شدیداً به همسرتان وابسته می شوید و تمام زندگی شما به همسرتان معطوف می شود.
نمی توانید دوری از همسرتان را، حتی برای چند روز، تحمل کنید.
شما هیچگاه دربارهٔ وفاداری و پایبندی همسرتان به رابطه، خاطرجمع نخواهید بود.
از دست همسرتان عصبانی می شوید و او را به بی وفایی و خیانت متهم می کنید.
شما گاهی اوقات با اخم، قهر، کنار کشیدن و فاصله گرفتن، در صدد برمی آیید تا همسرتان را به دلیل اینکه شما را تنها گذاشته است، تنبیه کنید.
تاثیر طرحواره رهاشدگی در رابطه با دوستان:
اگر سخت در دام تلهٔ زندگی رهاشدگی افتاده باشید، احتمالاً رابطه با دوستان نیز مثل روابط صمیمی، از این تله، بی نصیب نخواهند ماند. همان مشکلاتی را که در روابط عاشقانه تجربه می کنید، در روابط دوستانه نیز تجربه خواهید کرد، البته با شدت کمتر. اعتقاد راسخ دارید که دوستی ها و وفای دوستان، سخت ناپایدار و بی ثبات هستند. نمی توانید به روابط دوستانه و پایداری انها اعتماد کنید. دوستان زیادی دارید که دوستی شان با شما چند صباحی بیشتر طول نمیکشد. شما در قبال هر عاملی که باعث فعال سازی تلهٔ زندگی رهاشدگی شود (مثل جرو بحث با دوستان، جواب تلفن ندادن، دیر سر قرار امدن، بد قولی، اختلاف نظر، دوست یابی دوستان تان)، واکنشی عاطفی شدید نشان می دهید.
تغییر تلهٔ زندگی رهاشدگی:
۱. رهاشدگی دوران کودکی تان را درک کنید.
۲. احساس های مربوط به رهاشدگی را بازنگری کنید و حساسیت های خود را به از دست دادن افراد نزدیک، ترس از تنهایی و نیاز به آویزان شدن و وابستگی بیمارگونه بشناسید.
۳. روابط گذشته را بررسی کنید تا الگوهای منجر به عود و بازگشت تلهٔ زندگی را بشناسید و فهرستی از خطاهای فکری و رفتاری ناشی از رهاشدگی تهیه کنید.
۴. از رابطه با افراد بی ثبات، بی تعهد و تنوع طلب اجتناب کنید، ولو اینکه این افراد برای شما جذابیت و کشش زیادی داشته باشند.
۵. وقتی که نامزدی پیدا می کنید که متعهد و باثبات است به او اعتماد کنید. باور کنید که او برای همیشه در کنار شما می ماند و شما را ترک نمی کند.
۶. حسادت نکنید، به همسرتان آویزان نشوید و به جدایی های معمول زندگی، واکنش افراطی نشان ندهید.