بی اعتمادی - بدرفتاری
انتظار این که دیگران به انسان ضربه میزنند، بدرفتارند، انسان را سرافکنده میکنند، دروغ می گویند و دغلکار و سودجود هستند. چنین انتظاری باعث می شود فرد وقایع پیرامون را به گونه ای خاصی ادراک کند: آسیبی که به فرد وارد نموده اند، عمدی بوده و یا اینکه در نتیجهٔ بی مبالاتی و غفلت مفرط پدید آمده است. ممکن است فرد احساس کند همیشه یک نفر موجودی او را میدزدد و یا حق او را میخورد.
سیمای بالینی طرح واره بی اعتمادی/بدرفتاری:
بیمارانی که طرح وارهٔ بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، انتظارشان این است که اطرافیان آنها به زودی میمیرند، آنها را دست می اندازند، اموالشان را میدزدند یا این که امتیازاتشان را از دستشان میگیرند و در بدترین شکل، دیگران در پی سوءاستفاده یا تحقیر کردنشان هستند. این بیماران به درستی و صداقت دیگران اعتماد ندارند و سخت نگران این مسئله هستند. به دیگران سوء ظن دارند و از آنها فاصله می گیرند. این بیماران گاهی اوقات اعتقاد دارند که دیگران عمداً به آنها ضرر میزنند. آنها در بهترین حالت، احساس می کنند که دیگران تنها به فکر خودشان هستند و مهم نیست برای نیازهای خود به دیگران ضربه بزنند و در بدترین حالت، اعتقاد دارند مردم، شیطان صفت و دیگر آزارند و برای لذت طلبی خود به دیگران ضربه میزنند. در افراطی ترین شکل، بیمارانی که چنین طرح واره ای دارند، معتقدند دیگران می خواهند آنها را عذاب بدهند و از نظر جنسی از آنها سوء استفاده کنند. (ایساک بشویس سینگر [۱۹۷۸] در کتابی به نام شوشا که راجع به قتل و عام یهودیان نوشته است به بهترین شکل طرح وارهٔ بی اعتمادی/بدرفتاری را به صورت یک باور جمعی نشان داده است: جهان، کشتارگاه و فاحشه خانه ای بیش نیست . ص ۲۶۶.)
سیمای بالینی طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری:
بنابراین بیمارانی که چنین طرح واره ای دارند، مایل به ایجاد روابط صمیمی نیستند. آنها افکار و احساسات خصوصی خود را با دیگران در میان نمی گذارند یا این که زیاد به دیگران نزدیک نمی شوند و در برخی موارد به گونه ای پیشگیرانه با دیگران بدرفتاری می کنند یا آنها را گول میزنند (آنها را گول میزنم، قبل از این که مرا گول بزنند). در مقیاسی وسیع می توان گفت بدرفتاری و قربانی شدن، شاخصه های رفتاری آنها هستند. برخی از این بیماران، همسران بدرفتاری را انتخاب می کنند و به آنها اجازه می دهند تا از نظر هیجانی، جسمی یا جنسی، از آنها سوءاستفاده کنند. برعکس برخی از آنها نسبت به دیگران بدرفتاری می کنند. برخی از این بیماران برای افرادی که با آنها بدرفتاری شده در حکم ناجی عمل می کنند یا این که برضد افرادی که انها را بدرفتار تشخیص داده اند، رفتارهایی افراطی نشان می دهند. بیمارانی که طرح وارهٔ بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، اغلب حالت پارانوئیدگونه دارند: آنها دائم دیگران را آزمایش می کنند و در پی جمع کردن شواهد هستند که ببینند آیا مردم ارزش اعتماد کردن دارند یا نه.
اهداف درمان طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری:
هدف اصلی درمان، این است که بیماران پی ببرند در عین حال که برخی افراد قابل اعتماد نیستند، بسیاری دیگر، ارزش اعتماد کردن دارند. به آنها آموزش می دهیم تا حدامکان از ارتباط با افراد بدرفتار کناره گیری کنند و در موقع لزوم از خودشان دفاع نمایند و در زندگی شخصی خود به افراد قابل اعتماد تکیه کنند. بیمارانی که طرح وارهٔ بی اعتمادی بدرفتاری آنها بهبود یافته است، یاد می گیرند بین افراد قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد تمایز قائل شوند. آنها یاد می گیرند که افراد را بر روی یک پیوستار قابلیت اعتماد بنگرند، افرادی که ارزش اعتماد کردن دارند، بی عیب و نقص نیستند. بیماران یاد میگیرند در ارتباط با افراد قابل اعتماد، متفاوت رفتار کنند. انها دست از شک کردن دربارهٔ دیگران برمی دارند، به دیگران کمتر سوء ظن پیدا می کنند و آزمایش کردن دیگران را رها کرده و در ارتباط با افرادی که با آنها زندگی نزدیکی دارند، صادقانه تر رفتار می کنند. آنها بسیاری از رازهای زندگی خود را با دیگران در میان می گذارند و برای این کار، دست به خطر می زنند. اگر با افراد به صورت تجربه پذیرانه عمل کنند، نهایتا فردی را پیدا می کنند که قابل اعتماد باشد و بتوانند با او رابطه ای متقابل و سالم برقرار کنند.
راهبردهای مهم درمانی طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری:
- وقتی با بیماری مواجه می شویم که در دوران کودکی خود مورد بدرفتاری قرار گرفته است، اهمیت رابطهٔ درمانی برای موفقیت درمان دوچندان می شود. هدف، ایجاد یک بافتاردرمانی امن برای بیماران است تا بتوانند تجارب ناگوار خود را در چنین فضایی بازگو کنند. اکثر بیمارانی که از این تجارب ناگوار جان سالم به در برده اند، در بازگویی داستانهای این تجارب، تردید دارند. برخی از بیماران می خواهند راجع به آنچه اتفاق افتاده حرف بزنند، در حالی که برخی دیگر، آن را پنهان می کنند. بسیاری از این بیماران نیز بین گفتن و نگفتن تجارب خود دودلند، دقیقاً مثل این که بین احساس درماندگی و احساس کرختی، مدام در حال نوسانند (یکی از ویژگیهای شایع اختلال استرس پس از سانحه). امیدواریم در پایان درمان، اغلب این بیماران بتوانند رازهای آسیب زای خود را کشف کرده، آنها را به بحث و تبادل نظر بگذارند و درک کنند. (درمانگر در طی این فرآیند باید توجه داشته باشد بیمار را وادار نکند خاطرات بدرفتاری خود را به خاطر بیاورد، زیرا ممکن است بیمار نتواند چنین کاری را انجام دهد.)
- هدف تکنیکهای شناختی، کمک به بیمار برای کاهش گوش به زنگی او نسبت به بدرفتاری است. بیمار یاد میگیرد که افراد را در طول یک پیوستار قابلیت اعتماد بنگرد. علاوه براین، بیمار برای تغییر دیدگاه افراطی خود که انسانی بی ارزش و لایق سرزنش شدن است، تلاش می کند (طرح وارهٔ بی اعتمادی/بدرفتاری معمولا با طرح وارهٔ نقص همراه می شود). آنها از افراد بدرفتار، معذرت خواهی نمی کنند، بلکه انها را سرزنش می کنند. معذرت خواهی از افراد بدرفتار را متوقف می کنند و سرزنش کردن را، اگر مناسب باشد، بروز می دهند.
- بیماران در تکنیکهای تجربی از طریق تصویرسازی ذهنی، خاطرات بدرفتاری دوران کودکی خود را تجسم می کنند. از ان جایی که این فرآیند آشفته کننده است بیماران پیش از انجام آن، باید کاملاً آماده شوند. درمانگر منتظر می ماند تا بیماران چنین آمادگی را پیدا کنند. برونریزی خشم، هدف اولیهٔ تکنیکهای تجربی است. این امر بویژه برای بیمارانی مفید است که خشم خود را نسبت به افرادی که دوران کودکی با آن ها بدرفتاری کرده اند، بروز نداده اند. البته برونریزی خشم ممکن است برای کسانی که خشم خود را به گونه ای مستقیم نسبت به افرادی که فعلاً با آنها زندگی می کنند بروز می دهند، چندان مثمرثمر نباشد.
بیماران تمام هیجان های سرکوب شدهٔ خود را طی یک فرصت مناسب در تصویر ذهنی بروز می دهند. درمانگر وارد صحنهٔ بدرفتاری تصویر ذهنی بیمار می شود و در مقابل فردی که مرتکب بدرفتاری شده ایستادگی کرده و از کودکی که با او بدرفتاری شده است، حمایت می کند و به او دلداری می دهد. این کار به بیمار کمک می کند تا درمانگر را به عنوان یک مراقب قابل اعتماد و مؤثر، درون سازی کند. نهایتاً بیمار خودش به عنوان بزرگسال سالم به همین شیوه در تصویر ذهنی عمل می نماید، بدین معنا که در مقابل فرد بدرفتار ایستادگی کرده و از کودک محافظت می کند و او را دلداری می دهد. بیماران همچنین در تصویر ذهنی خود به محیطی دور از دسترس فرد بدرفتار منتقل می شوند.
این تصویر ذهنی می تواند از زندگی گذشتهٔ بیمار نشأت بگیرد یا تصویری باشد که درمانگر و بیمار با کمک یکدیگر میسازند. این تصویر ممکن است صحنه ای از طبیعت باشد یا با رنگها و نورهای خاصی تزئین شده باشد. نهایتاً بیماران، خود را به صورت افرادی صادق و تجربه پذیر تجسم می کنند که می توانند با افراد مهم و قابل اعتماد زندگیشان ارتباط برقرار کنند. پس از چند بار تکرار این فرآیند، هدف اوّل درمان تحقق می یابد.
دستیابی بیمار به تمایز دقیق بین افرادی که در زندگی گذشته او سزاوار خشم بوده اند و کسانی که در حال حاضر سزاوار خشم نیستند. آنگاه به بیماران کمک می شود خشم خود را در جلسات درمان نسبت به گروه اول بیان کنند و نسبت به گروه دوم در زندگی فعلی رفتاری سالم و کارآمد در پیش بگیرند.
- بیماران از نظر رفتاری به تدریج یاد می گیرند به افرادی که صداقت دارند اعتماد کنند و صمیمیت خود را با افراد مهم زندگی که سزاوار اعتماد هستند، افزایش دهند. آنها رازها و خاطرات تلخ و ناگوار را، وقتی که مناسب است، با همسر یا دوستان نزدیک در میان می گذارند. آنها همچنین می توانند به عضویت گروههای نجات یافته از تجارب بدرفتاری درآیند. آنها همسرانی انتخاب می کنند که بدرفتار نباشند. بیماران، بدرفتاری نسبت به دیگران را کنار گذاشته و در مقابل افراد بدرفتار، محدودیت هایی قائل می شوند و نسبت به اشتباهات دیگران، حالت تنبیه گرانه کمتری به خود می گیرند.
آنها سعی میکنند به جای کناره گیری از روابط بین فردی و تنها ماندن یا اجتناب از روابط صمیمی و فاصله گرفتن از مردم، به دیگران اجازه دهند به آنها نزدیک شده و با آنها صمیمی شوند. بیماران دست از جمع آوری مدرک و سند علیه دیگران، برای اثبات این که آنها قصد دارند ضربه بزنند و آسیب برسانند، بر میدارند. بیماران، دیگر به دنبال این نیستند که قبل از اعتماد به دیگران، آن ها را امتحان کنند. آن ها از دیگران سواستفاده نمی کنند، کاری که دیگران را به همین واکنش در قبال آن ها برمی انگیزد.
- ایجاد روابط صمیمی برای بیمار از اهداف مهم درمان است. بیمار به افراد مهم زندگی خود مانند همسر، دوستان و همکاران، بیشتر اعتماد می کند و رفتار مناسبی نسبت به آنها بروز می دهد (با فرض این که آنها قابل اعتمادند). بیماران در روابط خود انتخابی تر عمل می کنند، هم در مورد کسانی که آنها را انتخاب می کنند و هم در مورد کسانی که خارج از حوزهٔ درمان با آنها زندگی می کنند.
اغلب اوقات دعوت از همسر بیمار برای آمدن به جلسات درمان مفید است، زیرا درمانگر می تواند مثالهایی از چگونگی سوتفاهم های بیمار نسبت به همسرش ارائه نماید.برخی از بیماران که طرحواره ی بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، ممکن است به آدمهای بدرفتاری تبدیل شوند و با دیگران بدرفتاری کنند. چنین بیمارانی نیاز دارند درمانگر به عنوان یک الگوی اخلاقی عمل کند و محدودیتهایی برای رفتار آنها قائل شود. ترغیب بیمار برای کنار گذاشتن بدرفتاری با دیگران، یکی از اهداف مهم درمان از نظر رفتاری است.
- درمانگر در قالب رابطهٔ درمانی باید تلاش کند تا حد ممکن با صراحت و صداقت با بیمار رفتار کند. درمانگر باید راجع به مسئلهٔ اعتماد، هر جلسه از بیمار سؤال کرده و دربارهٔ هرگونه احساس منفی بیمار نسبت به درمانگر بحث و تبادل نظر صورت گیرد. درمانگر تا وقتی بیمار اعتماد کافی به او پیدا نکرده است، اجرای تکنیک های تجربی را به تعویق می اندازد و رویهٔ درمان را به آهستگی پیش می برد.
توانمندسازی بیمار، اصلی اساسی در درمان این افراد است. درمانگر با قطع بدرفتاری، حس توانمندی، فعال بودن و قوی بودن بیمار را به او بازمی گرداند. درمانگر بیمار را به سمت استقلال یابی تشویق می کند و در مسیر درمان به بیمار اجازه می دهد کنترل بیشتری بر روند درمان داشته باشد.
- طبق نظر الیس میلر،درمانگر تلاش می کند برای تجربه ی بدرفتاری بیمار به صورت یک شاهد روشن اندیشی عملی کند (میلر، ۱۹۷۵). وقتی بیماران، داستان بدرفتاری را برای درمانگر بازگو می کنند، درمانگر به طور دقیق و بدون قضاوت به داستان بیمارگوش می دهد. درمانگر قصد دارد بار هیجانی آسیب را از روی دوش بیمار کم کند. گاهی اوقات درمانگر باید آسیب پذیری انسان تحت شرایط ناگوار یا توان شرارت بار فرد بدرفتار را تأیید کند.
علاوه بر آن، بسیاری از قربانیان بدرفتاری با مسائل اخلاقی دست به گریبان هستند. آنها کاری انجام داده اند و از احساسات خود در حین بدرفتاری شرمنده هستند و احساس گناه می کنند. آنها می خواهند مسئولیت خود را برای آنچه اتفاق افتاده، درک کنند و در این زمینه به یک قضاوت اخلاقی منصفانه برسند. نقش درمانگر پاسخگویی به سؤالات بیماران نیست، بلکه باید محیط امنی برای آنها فراهم کند تا خودشان بتوانند جواب سؤالهایشان را پیدا کنند (همراه با اصلاح تحریف های منفی).
- درمانگر در تمام طول مدت "بازوالدینی حذومرزدار" سعی می کند رابطه ای انسانی با بیمار برقرار کند. درمانگر به جای این که در قالب یک متخصص "عصا قورت داده" و بی عاطفه با بیمار ارتباط برقرار کند، سعی می کند انسانی واقعی بنظر آید که قصد دارد از بیمار مراقبت کند و نشان می دهد که بیمار می تواند به او اعتماد کند. ذکر ابن نکته ضروریست که تلاش درمانگر برای برقراری رابطه ی هیجانی نزدیک با بیمار به این معنا نیست که درمانگر از محدودیت های رابطه درمانی تخطی کند، بلکه در قالب محدودیت های رابطهٔ درمانی، محیط امنی برای بیمار ایجاد می کند تا فرایند بهبود طرح واره ها دنبال شود.
تخطی نکردن از محدودیت های درمان با بیمارانی که قربانی تجارب بدرفتاری هستند، بسیار ضروری است، زیرا کار با این گروه از بیماران می تواند به درماندگی هیجانی منجر شود. درمانگران در درمان قربانیان بدرفتاری با حقایق تلخی در مورد آسیب پذیری انسان و توان بالقوهٔ انسان ها برای شرارت و بدرفتاری روبرو می شوند.
- درمان قربانیان بدرفتاری به نوبه خود می تواند آسیب زا باشد. حتی گاهی اوقات درمانگران همان احساسات بیمار مانند ترس و دلهره را تجربه می کنند. درمانگران حتی ممکن است علائم استرس پس از سانحه مثل افکار مزاحم و کابوس ها را تجربه کنند (پیرلمن" و مک آیان ، ۱۹۹۵). درمانگران ممکن است. غرق در احساس درماندگی و ناامیدی بیمار شوند.
درگیر شدن با این علائم ممکن است محدودیتهای رابطهٔ درمانی را به هم بزند و درمانگر به ناجی بیمار مبدل شود. درهرصورت، چنین کاری اشتباه است: اگر محدودیت ها شکسته شود، درمانگر به طور حتم بیمار را درمانده می سازد و این خطر وجود دارد که بیمار از درمانگر رنجیده خاطر شود و نتواند روند درمان را دنبال کند. (اشاره شد که در رویکرد طرح واره درمانی، افراط های خاصی در مرزهای بین درمانگر و بیمار وجود دارد. با این حال اگرچه رابطهٔ درمانی را به منظور ایجاد بازوالدینی حدومرزدار ارائه نمودیم، ولی باید دقت کنیم مرزهای درمان به گونه ای شکسته نشود که به بیماران اسیب برساند.
به عنوان مثال، درعین حال که برای قربانیان حوادث آسیب زا، آرامش خاطر زیادی فراهم می کنیم، ولی آنها را مجبور نمی کنیم زودتر از موعد روی حادثهٔ آسیب زا کار کنند).بیمارانی که طرح وارهٔ بی اعتمادی/بدرفتاری شدیدتری دارند، مدت زمان بیشتری طول می کشد تا به درمانگر اعتماد کنند و قبول کنند که او قصد آسیب زدن، کلک زدن، بدرفتاری، تحقیر کردن یا دروغ گفتن به آنها را ندارد. درمان، فرصت خوبی برای کمک به بیماران فراهم می سازد که تمام سوء تعبیرهای خود از قصدهای درمانگر، نگهداشتن رازهای مهم نزد خود و اجتناب از بیان آسیب پذیری را مشاهده کنند. هدف، این است که بیماران، درمانگر را به عنوان فردی قابل اعتماد در ذهن خود درون سازی کنند. شاید درمانگر در زندگی آنها، اولین کسی باشد که هم فردی است قوی و هم انسانی محترم.
مشکلات ویژهٔ طرح واره بی اعتمادی/بدرفتاری:
- اگر طرح وارهٔ بی اعتمادی / بدرفتاری به دنبال آسیب های اوایل دوران کودکی به وجود امده باشد، اغلب مدت زمان زیادی برای درمان صرف خواهد شد. طرح وارهٔ رهاشدگی تنها طرحواره ای است که معمولاً درمان آن تا این اندازه طول می کشد. گاهی اوقات آسیب آن قدر شدید است که بیمار برای صحبت راحت و شروع فرآیند تغییر، هیچگاه به درمانگر اعتماد نمی کند.
مهم نیست که درمانگر چه کار می کند، زیرا بیمار، مدام رفتار درمانگر را به گونه ای تحریف می کند که نشانگر بدخواهی درمانگر یا انگیزه های منفی اوست. وقتی بیمار دست به رفتارهای شدیداً جبرانی میزند، غلبه بر طرح واره بسیار مشکل می شود. اگر طرحواره شدت کمتری داشته باشد، ممکن است بیماران نخواهند نکات مهم را به خاطر بسپارند یا دوست نداشته باشند فرم های مربوط به تکالیف خانگی را تکمیل کنند و یا اطلاعات مهم را با درمانگر در میان بگذارند، زیرا می ترسند کسی از این اطلاعات علیه آنها استفاده کند.
بر این باوریم که بیمار باید تا جای ممکن این درخواست ها را انجام دهد. به بیمار خاطرنشان می کنیم که چنین کارهایی [در میان نگذاشتن اطلاعات مهم، انجام ندادن تکالیف خانگی و...] باعث تداوم طرح وارهٔ او می شوند.
- کسی که مورد بدرفتاری قرار میگیرد، مجموعهٔ پیچیده ای از احساسات مثل درد، ترس، غضب و سوگ را تجربه میکند. شدت این احساسات بسیار زیاد است و خیلی زود نمایان می شوند. وقتی که با بیمارانی روبه رو می شویم که چنین تجاربی را از سر گذرانده اند به عمق این عواطف آگاه می شویم.
حتی اگر این عواطف آرام به نظر برسند، اما فضای روان شناختی اتاق درمان را کاملاً تحت تأثیر قرار می دهند. این احساسات مثل آبی هستند که پشت سد جمع شده اند. به تدریج بر اثر فشار اب، روزی دیوارهای ان سد خواهد شکست و عواطف با شدت تمام نمایان می شوند.
- کسانی که درگذشته، عذاب بدرفتاری را چشیده اند روابط فعلی شان واقعاً دردآفرین است. در روابط احساس راحتی نمی کنید و آسیب پذیر می شوید. دیگران به جای اینکه برای شما اطمینان آفرین و شادی بخش باشند، پیش بینی ناپذیر و خطرناک جلوه می کنند. فکر می کنید که دیگران به شما صدمه میزنند، خیانت میکنند و از شما سوءاستفاده می کنند. پس بایستی در برابر دیگران، همیشه حالت دفاعی داشته باشید.
اعتماد کردن به دیگران برای شما سخت است حتی به عزیزان خود. در واقع نسبت به افراد صمیمی زندگی تان نیز بی اعتماد هستیل. گمان می کنید که دیگران مخفیانه قصد دارند به شما آسیب بزنند. اگر رفتار فردی با شما خوب، انسانی و احترام آمیز باشد، در ذهنتان به دنبال این مسئله می گردید که انگار کاسه ای زیر نیم کاسه است. منتظرید که به شما دروغ بگوید و از شما سوء استفاده کند. انگار اعتقاد راسخ دارید که سلام گرگ بی طمع نیست.
ریشه های تحولی تلهٔ زندگی بی اعتمادی/ بدرفتاری:
۱. یکی از اعضای خانواده تان، شما را در دورهٔ کودکی کتک زده است.
۲. یکی از اعضای خانواده تان در دورهٔ کودکی از شما سوء استفاده جنسی کرده یا ناخواسته شما را وادار به تحریک جنسی کرده است.
۳. یکی از اعضای خانواده تان دائم شما را تحقیر و به شما توهین کرده است.
۴. افراد خانواده تان قابل اعتماد نبوده اند (آنها اسرار شما را فاش می کردند، از نقاط ضعف شما برای سلطه گری استفاده می کردند، سر شما کلاه می گذاشتند، به شما دروغ می گفتند و به قول و قرار شان پایبند نبودند).
۵. به نظر می رسیده است که فردی از اعضای خانواده تان از رنج شما لذت می برده است.
۶. با تهدید و تنبیه وادار به انجام کاری نادلخواه شده اید.
۷. یکی از والدین تان دائم به شما هشدار می داده است که به هیچ کس غیر از اعضای خانواده اعتماد نکنید.
۸ افراد خانوادهٔ شما علیه یکدیگر جنگ داشته اند. خانواده، میدان جنگ بوده است.
۹. یکی از والدین تان برای نشان دادن صمیمیت جسمانی از روش های نامناسب و ازاردهنده استفاده می کرده است.
۱۰. افراد به شما القابی میداده اند که ناراحت و برآشفته می شده اید.
علائم خطر در همسر (یا نامزد) با طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری:
۱. همسرتان خلق وخوی عصبی دارد که باعت ترس و وحشت شما می شود.
۲. همسرتان در میگساری افراط می کند و کنترل خودش را از دست می دهد.
۳. همسرتان جلوی خانواده یا دوستان تان شما را سکهٔ یک پول میکند.
۴. همسرتان دائم شما را به باد شماتت و تمسخر میگیرد و در شما حس بی ارزشی را دامن میزند.
۵. همسرتان به نیازهای شما توجه نمیکند.
۶. همسرتان با شما هرکاری دلش بخواهد، انجام می دهد ( به شما دروغ میگوید، شما را فریب می دهد).
۷. همسرتان، استاد بلامنازع کلاهبرداری و متخصص بی رقیب فریبکاری است.
۸ همسرتان آزارگر یا سنگ دل است و از آزار شما یا دیگران لذت می برد.
۹. همسرتان وقتی طبق خواسته اش رفتار نمی کنید، به شما صدمه می زند یا تهدیدتان می کند.
۱۰. همسرتان شما را مجبور به برقراری رابطهٔ جنسی میکند در صورتی که مایل به این کار نیستید.
۱۱. همسرتان از نقاط ضعف شما برای سوء استفاده گری بهره می گیرد.
۱۲. همسرتان سر شما کلاه می گذارد (به شما خیانت میکند).
۱۳. همسرتان قابل اعتماد نیست و از بزرگواری و دل رحمی شما سوء استفاده می کند.
نشانه های تلهٔ زندگی بی اعتمادی/ بدرفتاری در روابط بین فردی:
۱. اغلب احساس می کنید دیگران از شما سوءاستفاده میکنند، حتی زمانی که دلایل و مدارک عینی برای اثبات ادعای خود ندارید.
۲. به دیگران اجازه می دهید با شما بدرفتاری کنند به این دلیل که از آنها می ترسید یا حس می کنید که حق شماست که دیگران با شما بدرفتاری کنند.
۳. به دیگران رو دست می زنید و قبل از اینکه آنها به شما حمله کنند، شما پیش دستی می کنید.
۴. از رابطهٔ جنسی لذت نمی برید. انگار شما به دیگران لذت می دهید و خودتان تحت فشار و اجبار هستید.
۵. شما از بازگویی زندگی تان اکراه دارید، چون نگرانید که مبادا دیگران بخواهند از این اطلاعات بر علیه شما استفاده کنند.
۶. شما سعی می کنید که نقاط ضعف خود را پنهان کنید، زیرا میدانید که اگر بند را به آب بدهید دیگران از شما نقطه ضعف می گیرند.
۷. در کنار دیگران راحت نیستید چون نگرانید که مبادا شما را تحقیر کنند.
۸. به راحتی در برابر دیگران سر تسلیم فرود می آورید، چون از آنها حساب می برید.
۹. احساس می کنید دیگران از رنج کشیدن شما لذت می برند.
۱۰. شما توان رفتارهای آزارگرانه و بی رحمانه را دارید هر چند فعلاً این رفتارها را بروز نمی دهید. آب نمیبینید وگرنه شناگر ماهری هستید.
۱۱. به دیگران اجازه می دهید که از شما سوء استفاده کنند، چون بهتر از این است که تنها بمانید.
۱۲. شما به دیگران اعتماد ندارید. اعتقاد راسخ دارید که هیچ گربه ای در راه رضای خدا موشی نمیگیرد.
۱۳. بخش مهمی از دوران کودکی تان را به یاد نمی آورید.
۱۴. وقتی از کسی می ترسید، بخش مهمی از افکار، احساسات، خواسته ها و تمایلات شما سرکوب می شود و انگار خود واقعی شما در برابر آن فرد از صحنه محو میگردد.
۱۵. شما اغلب احساسی می کنید که دیگران انگیزه ها و نیت های بدخواهانه دارند، حتی زمانی که شواهد مستدلی ندارید باز هم این احساس دست از سر شما برنمی دارند.
۱۶. اغلب دربارهٔ آزارگری و آزار خواهی، خیالپردازی می کنید.
۱۷.وارد روابط صمیمی نمی شوید چون به دیگران اعتماد ندارید.
۱۸ . از اطرافیان خود می ترسید بدون اینکه دلیلش را بدانید.
۱۹. شما برخی اوقات رفتارتان با دیگران ظالمانه و بی رحمانه می شود مخصوصاً با افراد صمیمی زندگی تان.
۲۰. در رابطه با دیگران، اغلب احساس درماندگی می کنید.
مراحل تغییر تلهٔ زندگی بی اعتمادی و بدرفتاری:
۱. در صورت امکان از درمانگری صاحب صلاحیت برای تغییر این تلهٔ زندگی کمک بگیرید. مخصوصاً اگر سابقه ای از بدرفتاری جنسی یا جسمی داشته اید.
۲. دوستی قابل اعتماد پیدا کنید. تمرینهای مربوط به تصویرسازی ذهنی را انجام دهید. سعی کنید خاطرات مربوط به بدرفتاری را به یاد بیاورید و حوادث را با جزئیات کامل بازگو کنید.
۳. در حین تصویرسازی ذهنی، خشم خود را بر سر فردی که از شما سوء استفاده کرده است، خالی کنید. با این کار در تصویر ذهنی بر احساس عجز و بیچارگی خود، غلبه کنید.
۴. خودتان را مقصر نپندارید. شما مستحق بدرفتاری و سوءاستفاده شدن نیستید. از فرد بدرفتار، عذرخواهی نکنید.
۵. در عین حال که به تغییر این تلهٔ زندگی می پردازید، به تدریج رابطهٔ خود را با افراد سوء استفاده گر، قطع کنید.
۶. در صورت امکان برای فردی که از شما سوء استفاده کرده است، پیامدها و اثرات رفتارش بر زندگی فعلی تان را بازگو کنید یا برای او در این زمینه، نامه بنویسید.
۷. بدرفتاری های موجود در رابطه های فعلی تان را تحمل نکنید.
۸. سعی کنید با فردی قابل اعتماد وارد رابطه ای صمیمی شوید. به کسی اعتماد کنید که از اعتماد شما سوءاستفاده نمی کند.
۹. سعی کنید با افرادی رابطه برقرار کنید که قصد آسیب زدن به شما را ندارند و به حقوق شما احترام می گذارند.
۱۰. با نزدیکان خود بدرفتاری نکنید.
راه رهایی از تلهٔ زندگی بی اعتمادی و بدرفتاری، راهی طولانی و سخت است. به همین دلیل غلبه بر این تلهٔ زندگی، کاری ارزشمند و قابل ستایش است. طی کردن این مسیر باعث می شود به خواسته خود برسید: دوست داشتن و دوست داشته شدن. تمام زندگی تان را درگیر این کار نکنید. برای خلاص شدن از شر این تلهٔ زندگی از افراد صاحب صلاحیت کمک بگیرد. به دلیل بدرفتاری هایی که در دورهٔ کودکی با شما شده است، این تلهٔ زندگی شکل گرفته است. نباید از کمک طلبی شرمسار باشید. با یادآوری حرف ها و کارهای والدین یا افراد بدرفتار، این امکان را به خودتان بدهید که روابط انسانی و حمایتگر را تجربه کنند.